نگاهی به فیلم «میلیونها»

هرچند بویل عمده شهرت خود را مدیون 2 فیلم بسیار موفق مذکور است، اما تماشای فیلم میلیونها ثابت میکند که بویل تنها از روی بخت و اقبال به این سطح از موفقیت در هنر هفتم دست نیافته است. فیلمیکه بارقههای پایداری از استعداد بویل را در درک درست زیباییشناسانهاش از سینما به منصه ظهور میرساند. داستان فیلم میلیونها در زمانی رخ میدهد که در کشور انگلستان واحد پول پوند در حال تبدیل شدن به یورو است. در همین زمان یک گروه تبهکار این شانس را پیدا میکنند که پولی را از قطار پولی که خوب محافظت نمیشود، بدزدند. پولی به واحد پوند که باید سوزانده شود، اما حین سرقت یکی از ساکهای بزرگ از درون قطار به بیرون پرت میشود و درست جایی فرود میآید که دیمین 7ساله در حال بازی کردن است و ...
راجر ابرت در یادداشتی که درباره میلیونها نوشته، این فیلم را فیلمی واقعگرایانه درباره ایدههای واقعی، موضوعات واقعی و کودکان واقعی دانسته است. هرچند که فیلم، به ظاهر داستانی را دستمایه قرار داده که ریشههای تخیلی دارد. به عقیده او، این فیلم مثل هر فیلم خانوادگی بزرگ دیگری نقشی مساوی به افراد بالغ خانواده در مقایسه با کودکان داده است. فیلم نه درباره پولهای گمشده و تعقیب و گریز دزدها و بچهها بر سر پول و نه هیچ چیز دیگری است. هرچند که قسمتی از تعلیق داستان بر همین اساس پیش میرود، بلکه فیلم درباره خود بچهها، پدرشان و زنی است که پدرشان به او علاقهمند شده است. بچهها در حال دست و پنجه نرم کردن با غم فقدان مادرشان هستند و پولها به آنان اجازه میدهد که حواسشان برای مدتی از آن اندوه عمیق، پرت شود. پدرشان حتی تنهاتر هم هست. شاید آنقدر تنها که حتی بسختی بتواند تن به ازدواج مجدد دهد، شاید آنقدر سرگشته که حتی نتواند بچههایش را در برابر آدمهای بد محافظت کند.
ابرت یکی از رازهای موفقیت فیلم را بازیگرانش دانسته است. او در الکس اتل و لوئیس مک گیبون، فیلم 2 تا از بهترین بازیگران کودکی را که تا به حال دیده شده، یافته است: اتل مثل مکالی کالکین کودک فیلم «تنها در خانه» است، با این تفاوت که خودش فکر نمیکند خیلی بامزه است یا شبیه هالی جوئل آزمنت در فیلم «حس ششم» است، بخصوص در اینکه حرف زدن با مردهها را کاملاً منطقی میداند. کودکان فیلم میلیونها، تظاهر به بامزه بودن نمیکنند، سعی بیش از حدی نمیکنند که دوستداشتنی یا تاثیرگذار باشند. با این حال، همه اینها هستند و نقشآفرینیهای بازیگرانشان هم بدون نقص است. فیلم هم اجازه میدهد که آنها زرنگ و باهوش جلوه کنند، بخصوص وقتی که آنتونی پیشنهادی میدهد مبنی بر اینکه آنها، بعد از اینکه واحد پولی جدید، از قیمت بالای روز اولش نزول میکند، پوندها را به دلار تبدیل کنند و بعد، دوباره یورو بخرند.
این ایده که شخصیتهای یک فیلم، پول بادآوردهای به دست آورند ایده جدیدی نیست، اما بکر بودن فیلم میلیونها که بر اساس چنین ایدهای پدید آمده به دلیل دیگری است. بچههای این فیلم پولها را به دست میآورند و درگیر چگونگی خرج کردن یا نگه داشتن آنها میشوند و در این حین است که میفهمند این دنیا چگونه کار میکند و اینکه چه چیزهایی در این دنیا واقعا برای آنها مهم است. ما هم در این میانه میفهمیم که رویاهای کودکانه چقدر ارزشمند هستند. اینکه اگر آدمهای بزرگسال بتوانند همچنان رویاهای کودکانهشان را حفظ کنند دنیا چه جای قشنگتر و بهتری برای زندگی کردن خواهد شد. فیلم میلیونها در واقع نقطه عطفی در کارنامه حرفهای دنی بویل است. این همان فیلمی است که آغازگر تغییر جهت بویل از ساختن فیلمهایی معمولی چون «گور کم عمق» یا «28 روز بعد» به سوی فیلمهای مطرح سالهای اخیرش است. فیلمیکه ابرت اشتباه نکرده بود اگر در یادداشتش آن را بهترین فیلم سال نامیده است.