نگاهی به تیتراژ ستایش

به شکلی که ابتدا ظلمت آغاز شده و کمکم با ورود خورشید، تصویر روشن میشود و در پایان یعنی قسمت روشنی، دیگر با یک خورشید بزرگ در مرکز مواجه هستیم. در طول این حرکت میان ظلمت و روشنی، شاهد تصاویری از انسانهایی هستیم که سایههایشان به آرامی در حال حرکت هستند و به عبارتی به سمت نور حرکت میکنند و با قامتی خمیده هم در حال راه رفتن هستند و بتدریج زیاد میشوند. به نوعی سعی شده بیهیچ خلاقیت خاصی، تمامی مفاهیم و آرمانها و پیامهای اخلاقی سریال یکجا جمع و ابتدای سریال به مخاطب منتقل شود.
از طرفی دیگر، در پس زمینه خطوط زیادی نوشته شده است که اگر دقیق شویم متنی شبیه ترجمه آیات قرآن است و تصاویر از خلال آنها حرکت میکنند که خود این تکنیک هم میتواند در راستای رساندن مفاهیم والایی باشد که بی هیچ منطق داستانی و روشنی قرار است به مخاطب منتقل شود.
اما این نوشتهها به قدری کوچک هستند که خواندن آنها بشدت دشوار است و در حقیقت منطق وجود آنها زیر سوال میرود. مگر این که هدف از این تکنیک، انتقال زیر سطح هوشیاری(Subliminal) بوده باشد که در آن صورت به هیچ وجه نمیتوان آن را برای تیتراژ یک سریال پذیرفت و از این جهت میتوان گفت منطق خاصی در خصوص استفاده از این روش نیست.
در مورد موسیقی هم نکته قابل ذکری نیست. موسیقی فوقالعاده معمولی است و اگر آن را برای 10 سریال دیگر هم استفاده کنند، کسی متوجه فرق آن نمیشود و نکته دقیقا همینجاست که موسیقی یک سریال که میتواند آن را بارز کند، این قابلیت را ندارد و از این پتانسیل بدرستی استفاده نشده است. در آخر باید گفت نباید فراموش کرد که مخاطب در حال تماشا کردن یک سریال و به شکل کلیتر یک تصویر است و اگر نیت از آن، گفتن و نقل پیامها و آرمانهای بلند و ارزشی است نباید حالتی پیش بیاید که مخاطب احساس کند انگار در یک مجلس وعظ نشسته است. دنیای هنر و تصویر جای خود را دارد و مجلس وعظ هم جای خود.
حمیدرضا رفعتنژاد