درباره فیلم «طغیان»

1. بورژوازی
2. عصیان
بیل ویلیامسون در عصیان خود علیه مظاهر بورژوازی، سود محور است؛ چراکه سود خود را در نابودی دیگران میبیند. او محاسبهگر است، چون گمان میکند در صورت نابودی افراد، جای بیشتری خالی خواهد شد و منابع کمتری مصرف میشود و... که معیارهای کمی برای عملش هستند.
در همین خصوص او تفکر انباشت سرمایه هم دارد، هرچند در ظاهر پولهای بانک را آتش میزند، اما تنها هدفش این است که پولهای کهنه از بین بروند تا پولهای نو جایگزین شوند. او بر اساس عقل مدرن، تمام آدمهای سر راهش را به کشتن میدهد، چون بهآدمهای اطرافش نگاهی شیئی و ابزاری دارد.
طبیعی است راهی که بیل در پیش گرفته، برای سلطه بر دیگران است. او اسلحه در دست دارد و بهیاری آن، هر که را بخواهد تحت سلطه خویش قرار خواهد داد. در این تحت سلطه قرار دادن دیگران هم تا حد زیادی تنوع طلب است. به طوری که آدمها را تحت شرایط مختلفی از دم تیغ میگذراند.
علاقه وافر بیل به انتقامی خونین از آدمهایی که کوچکترین درگیری و چالش اجتماعی با او داشتهاند، نشانه این است که هیچ مرام، مسلک و دینی نمیتوان برای وی قائل شد و هیچ اعتقاد و باوری به هیچ چیز را نمیتوان در افق فکری وی به حساب آورد. بیل، انسانی از خودبیگانه است. او به اخلاق نسبی عقیده دارد، چرا که معتقد است اگر کشتن بعضی آدمها، جا را برای دیگران بازتر کند، عمل او اخلاقی خواهد بود، بنابراین اخلاق در نظر او با توجه به شرایط مکانی و زمانی متفاوت، معناهای مختلفی خواهد داشت.
او درگیر در انواع عقدههای روحی و روانیاش هویت فردی خود را از دست داده و در چالشهای اجتماعی که داشته و به خاطر حس انتقامی که در وجودش نسبت به این جامعه زبانه میکشد، هویت جمعی خود را نیز بر باد داده است.
به این ترتیب، عصیان بیل را نمیتوان یک عصیان مثبت قلمداد کرد، حتی اگر این عصیان علیه قواعد فاسد نظام بورژوا منش سرمایه داری باشد. بیل نتوانسته واقعیت بورژوازی را به درستی بفهمد و به شناخت مناسبی از آن دست نیافته است.
او نتوانسته از جبر پیرامون خود آزاد شود و از سیطره واقعیت برهد؛ بلکه در این واقعیت که بورژوازی بر او تحمیل کرده و با ابزار خود این بورژوازی به نبرد با آن رفته است. بنابراین کلید آزادی را که شناخت واقعیت است به دست نیاورده و نتوانسته واقعیت را با خود همساز کند و از بندهای آن آزاد شود. پس باتمام کشتارهای فجیعی که به راه میاندازد، نمیتواند واقعیت زندگی روزمره بورژوامنشانه جامعهاش را تغییر دهد.
پس تلاش او برای آزادی انسان نیست، بلکه تنها در جهت نفس اماره و اهداف ناسوتی خودش است. پس تمام آن اقدامات ویرانگرانه نه به آزادی که به دربند شدن بیشتر بیل میانجامد. او ممکن است از بند پلیس و قانون ظاهری سرمایهداری بورژوا منش به شکلی گریخته باشد، اما به شکل دیگری همچنان در بند همان قواعد فاسد اسیر است.
بیهوده نیست که تمام مراحل عصیان پوشالی بیل با تصاویر رایانهای پیوند مییابد و تنها به یک بازی یارانهای شبیه است. همان رایانههایی که همچون نخهایی هستند در دست غولهای سرمایهداری که عروسکهای خیمه شب بازی عصیانگر خود را به حرکت وامیدارند تا نمایش دموکراسی دهند؛ در حالی که زیر پوسته و غشای نازک تمام این عصیانگریهای پوشالی، بزرگترین تمامیت خواهیها در جریان است.
محمد هاشمی